یک سال دیگر گذشت ... خیالت تخت یک روز دقیقا نمی دانم کدام روز اما شاید روزی حوالی تمام شدن دنیا انجا که مطمئن شوم بعد ازمن کسی تو را نخواهد داشت از دلتنگی مه هیچ وقت عادت نبود از دوست داشتنی که بند نیامد از احساسی که حبس شد پشت نگاهم و چشمهایت...که هیچ وقت گذرشان بمن نخورد ! ازپشتم که خمیده شد زیربار این همه تنهایی ازدستانم مه لرزیدند پشت نوشتن حرفهایم از اشک هایم که چه گرم بودن وقت سرد بودنت از نگرانی ام پشت جواب ندادن هایت و بدتر از آن ... نبودن هایت از ان ادم ضعیفی که ساخت ازمن ...غرورت یک روز قبل از دیرشدن قبل از انتها قبل از از دست رفتنم حرف ها دارم برایت .... امروز روز من است .... ...
روز من
